یه جمعه دیگه..
اون روز جمعه سه تایی رفته بودیم پارک یه مانور آتش نشانی توی پارک داشت برگزار میشد و کلی آتیش و دود بود ما اونجا فهمیدیم که شما از دود میترسی
اول داشتی با وسایل ورزشی بازی میکردی؟؟؟!!!!
یه هو دود بلند شد رو تو برگردوندی تا ببینی از کجای؟
بعد گفتی میتشم و بلندشدی تا فرار کنی
هرچی میگم مامانی آتیش ترس نداره گوش نمیکردی!!
و دور تر میشدی
اومدی پایین تر و روی یک وسیله دیگه نشستی
چون عشق فرمون و رانندگی و ماشینی بیشتر با این بازی میکردی
البته کلی دوچرخه سواری هم کردی
تلاش برای تکون دادن دوچرخه ای که توی سبزه ها گیر کرده
آخر سر هم موفق نشدی و پیاده شدی تا هولش بدی
دلتنگم از این لبخندهای خشک...
احوالپرسی های معمولی ....
چشمان من تصویری از جنس تو میخواهد ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی