آیلینآیلین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

دختر مثل ماه ما

سرزمین عجایب

یک شنبه آیلین جوجوی مامان مینا رفته بود سرزمین عجایب برای اولین بار کلی بازی کرد و کیفور شد ما هم با بابایی کلی عکس قشنگ ازش گرفتیم امروز که اومدم عکسارو بزارم توی وبلاگ دیدم ای دل غافل مموری خراب شده کل عکساش پاک شده باید مموری رو فرمت کنم اینم از شانس آیلین ولی خوب در عوض دخترم یه روز خیلی خوبو تجربه کرد با عکسای جدید زود زود میایم   ...
3 بهمن 1392

مادر

مادر شدن حس عجیبی این که یکی هست که خیلی بیشتر از عزیزان اطرافت بهت نیازمند و البته وابسته بند بند وجودتو میلرزونه .حس میکنی خدایا من و اون برای هم زنده هستیم و بس. وقتی یه فرشته معصوم و کوچولو پا به دنیای بی دغدغه و بی خیالی تو میزاره و برات دنیایی از دغدغه و مشغله میاره و تو به عشقش حتی آخ هم نمیگی... تویی که به قولی همیشه از هفت دولت آزاد بودی میرفتی و میومدی برای خودت بودی داشتی با همسرت عاشقانه و راحت زندگی میکردی و روزاتو سپری میکردی و خدا واست یه نگین ارزشمند میفرسته و اون بین تو همسرت قرار میگیره هر دو بی قرارش میشین ... مادر بودن حس عجیبی مخصوصا اگه مادر باشی و اون نگین زیبات یه دختر باشه یه هو به خودت میای و میگی من هنوز داشتم...
18 دی 1392

18 ماهه شده آیلینم

عزیزدلم فردا میخوام ببرمت واکسن 18 ماهگی تو بزنم خدا کنه اذیت نشی آخه تازه خوب شده بودی دوباره تب و گریه و بی حالی دخملی واااااای راستی جمعه هم دختر مامان 18 ماه می شه آیلینم دختر دردانه ام 18 ماهگیت مبارک         ترکم نکن  ...   من بی تو بیمارم ....دیوونه وار خیلی دوست دارم .....من پیشتم تنهات نمیزارم  .... ...
18 دی 1392

پارک

یه صبح پاییزی آیلین و مامان توی پارک پشت خونه  آیلین مشغول دوچرخه سواری     ولی بعدش خونه بیا نبودی   آیلینم دوست دارم یه عالمه هرچی بگم بازم کمه         ...
3 دی 1392

عروسک

آیلین عروسکشو میشوره..... با ماشین لباسشویی  هرچی خونمون گم بشه مثل سوییچ و موبایل و ... می دونم دخملی شیرین زبون برده توی ماشین لباسشویی گذاشته  هر انسانی لبخندی از خداست و تو زیبا ترین لبخند خدایی آیلینم ...
3 دی 1392

فردوسی

آیلین بر سر مزار شاعر بزرگ فردوسی اواسط آبان یه روز جمعه مسغول بازی با آب سرد حوض ها ول کنم نبودی    اون قدر شیطونی کردی که نتونستیم یک عکس خوب ازت بگیریم کلا همه حواست به آب بود فقط این جا هم محو تماشای تابلوهای قصه های شاهنامه بودی     زندگی همهمه مبهمی از خاطره هاست  هر کجا خندیدیم زندگانی آن جاست دوست دارم همه بود نبودم     ...
3 دی 1392

دومین یلدای آیلین جان

قدمی مانده به یلدا به شب خاطره انگیز و بلند به سپیدی زمستان و اناری که دلش قصه ی یکرنگی هاست … .   دومین شب یلدا ت هم از راه رسید دخترکم دوستت دارم  به امید یلداهای خیلی خیلی بیشتر در کنار هم  تو پست بعدی با عکسای جدیدت میام البته این عکست هیچ ربطی به شب یلدا نداره آخه وسط  تابستون گرفته شده زمستان هر چقدر هم سرد باشد؛ من در گرمای آغوش تو ظهر تابستان را قدم می زنم! یلدایتان مبارک آیلین در دومین شب یلدای عمرش  1سال و 5 ماه و 11 روزست ...
30 آذر 1392