سلام عزیزکم یک هفته قبل از دو ساله شدنت تصمیم گرفتم از شیر بگیرمت که تصمیم به حق عجیب و سختی بود و خلاصه ترک شدی از خوردن شیره جانم که چه دلبرانه میخوردی و من چه عاشقانه حض میبردم از این همه مهری که خدای عزوجل در وجود مادرانه ام ریخته... روزهای اول تولد سینه های ورم کرده درد نوشیدن شیر و آخ های گاه و بی گاه ولی با عشق با عشق با عشق... روزهای بعد آرامش و خوابیدن کنار طفل کوچکت او میمکید و تو به خواب ناز میرفتی و او هم آرام میگرفت و میخوابید.روزهای بعد کمی بزرگتر شده بودی چشم در چشم مادر میشدی گاهی میخندیدی گاهی دستهای کوچکت را به هم گره میدادی و گاهی با پاهایت بازی میکردی می م...