آیلینآیلین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

دختر مثل ماه ما

خونه مامانی

این هفته رفتیم یه سر نیشابور خداروشکر مامانی و بابایی و خاله ها و دایی خوب بودن و شما حسابی با دختر خاله ها و پسر خاله هات بازی کردی    سروش جون ملینا جون مهلا جون و مهدی جون دوستون دارم لب همتون خندون و دل همتو ن شا د الهی      ...
31 خرداد 1392

این روزهای آیلین

  دخترکم چه قدر خوب مادر باشی چه قدر خوبه مادر دختری چون توباشی چه قدر خوب باتو بودن باتوسر کردن باتو به آینده روشن چشم داشتن باتو شبهارو به صبح رسوندن لمست کردن و از ته ته ته دل بوییدن و بوسیدنت و من چه قدر خوشبختم که دارمت و مال منی خود خود من   تازگی ها این طوری میشینی!!!     و البته از میز تلوزیون آویزونم میشی!!!!  و همین طوری که میبینی وامیستی و مشغول فضولی کردن میشی!!!!   وقتی صدات میکنیم و میگیم شیطونی نکن برمیگردی به ما نگاه میکنی و میخندی!!!!   این بالشتارو هم گذاشتم تو میز تلوزیون نری ولی بی فایده است ببین رفتی تو میز تلوزیون؟؟؟!!!!&nbs...
31 خرداد 1392

جوجو خوشملم

آیلین وقتی خودشو واسه مامانش لوس میکنه الهی من قربونت بشم گل نازم کیفمو پیدا کردی تا طبق معمول بهم بریزیش   دوست دارم ...
19 خرداد 1392

بازی

  وقتی آیلین با خودش مشغول باز ی کردنه البته خیلی کم پیش میاد!!!!           بازیت تموم شد میخوای بیای سمت من ؟؟؟؟ آخه چراااا   ...
19 خرداد 1392

عکس های بهارمن

تو رو دیدمو دید من به این زندگی تغییر کرد همین لبخند شیرینت منو با عشق درگیر کرد شروع تازه ای واسه من از نفس افتاده خدا تو رو جای همه نداشته هام بهم داده چه آرامش دلچسبی تماشای تو بهم میده تو ایده آل ترین خوابی که بیداری من دیده نه نمیزارم که فردا یه لحظه از تو خالی شه تو بدم بشی معنای بدی واسم عوض میشه یه لحظه هم اگه دور شی حواسم پی تو میره هوا بدون عطر تو برای من نفس گیره ببین این عشق دریایی دلمو حرف دنیا کرد توثابت کردی که میشه یه دریا توی دل جاکرد   دوست دارم فراتر از تمام دوست داشتن ها          ...
19 خرداد 1392

دخمل من

  وقتی از صندلی آویزون میشی !!!!   اول به ما نگاه میکنی!!!    پواش یواش شروع میکنی!!!    بعدشم روی زانوهاتو بعدشم کامل وامیستی!!!!    ...
19 خرداد 1392

شلوغی های این روزای آیلین

ماشاالله اون قدر بازیگوش شدی که حد نداره گاهی وقتا از بس این ور اون ور دنبالت میکنم هلاک میشم وگاهی اوقات هم از دستت عصبانی میری تو میز ال سی دی میشینی  میری به کمد بوفه تکیه میدی و تکونش میدی کل تلوزیون لک کردی از بس دست میزنی بهش  از صندلی میگیری و بلند میشی  اینم دخملی من و خونه مامانی   بلا دختر وروجک   ...
12 خرداد 1392

بهار

یه عصر بهاری خونه مامان بزرگ آیلین   داری پرواز میکنی گل من !!!!!!!!!!!!    آیلین و بابا جون توی حیاط خونه مامانی   ...
5 خرداد 1392